زنان و آسیب های پس از طلاق در زندگی آنان
دو اتفاق در زندگی، بسیار مهم و هیجان ناشی از آن، ماندگار است: یکی ازدواج و دیگری طلاق، بهخصوص آسیبهای ناشی از جدایی که برای زنان بیشتر از مردان است.
طلاق
۱)ترس از آینده: این که پس از جدایی، چه اتفاقی برای فرد خواهد افتاد؛ این که آیا تا آخر عمر تنها میماند؟ آیا دوباره موقعیت ازدواج پیدا خواهد کرد؟ سرپرست مالی او چه کسی خواهد بود؟ بهخصوص برای خانمهایی که دارای فرزند هستند.
۲)احساس گناه: فرد گاهی خود را مقصر از هم پاشیده شدن زندگی خود، دیگری و فرزنداناش میداند و شروع به نشخوار کردن افکار منفی میکند و مدام به دنبال مقصر میگردد؛ گاهی نیز از طلاق گرفتن خود پیشمان میشود.
۳)مشکلات اقتصادی: از آنجایی که برخی از این زنان، موفق به گرفتن نفقه و مهریهی خود نمیشوند، مهمترین آسیب را خواهند دید. اگر زنی طلاق بگیرد و سطح سواد، مهارتهای اجتماعی و حرفهای او پایین باشد، بسیار در معرض خطر خواهد بود.
۴)انزوای اجتماعی و آشفتگی هویت اجتماعی فرد: فرد مطلقه دارای جایگاه ویژهای است، زیرا نه مجرد است و نه متاهل! و از آنجایی که بیشتر این افراد، شخص همدل و همراهی ندارند، بیشتر احساس تنهایی میکنند. داشتن خانواده، به فرد هویت اجتماعی میدهد، اما متاسفانه به دلیل برخی باورهای غلط و نگاههای نادرست، برچسبهای منفی که به این افراد زده میشود، بیشتر آنان را منزوی میکند.
۵)مشکلات روحی و جسمی: اوایل جدایی؛ فرد دچار خشم و احساس ناامیدی و سردرگمی زیادی خواهد بود. حتی این فرد قبل از جدایی نیز سیل انبوهی از استرسها و اضطرابهای ناشی از فضایی منفی و پرتنش را تحمل کرده و سپس جدا شده و این حالات روانی، در تمام لایههای جسمی و روانی او رسوخ کرده است. غم و اندوه، عمیقترین احساساتی است که این افراد، تجربه میکنند، اما بیشتر مواقع، این علامتها را نادیده میگیرند که در نهایت، منجر به بیماریهای جسمی میشود.
۶)دوگانگی نقش: آسیبهای ناشی از طلاق برای زنانی که دارای فرزند هستند، بیشتر است. وقتی مادری حضانت فرزند خود را بر عهده میگیرد، باید هم نقش مادر و هم نقش پدر را بازی کند، یعنی محبت مادری را در کنار اقتدار پدری قرار دهد تا فرزندش از این برهه، به سلامت عبور کند. این مشکل بزرگی است که نیاز به مهارت دارد. همچنین در این میان، تامین مخارج مالی فرزندان نیز مطرح است که بار سنگینی بر دوش زنان مطلقه خواهد بود.
۷)کاهش رضایت از زندگی: رضایت از زندگی، از چند بعد بررسی میشود؛ این که شما چه کسی هستید و شرایط مالی، روابط اجتماعی و جایگاه شما در اجتماع چیست، زنانی که طلاق میگیرند، اصولا رضایت چندانی نسبت به این موارد ندارند.
در آخر، به خانوادهی این زنان توصیه میشود که مشکلات آنان را دامن نزنند و با مقصر دانستن دخترشان و مقایسهی او با دیگران-بهخصوص وقتی ازدواج او به انتخاب خودش بوده و حالا منجر به جدایی شده-او را سرزنش نکنند و در انتخاب، ناتوان نبینند. باید بپذیرید که این جدایی به هر دلیلی باشد، فرد جدا شده، حادثهی بدی را پشت سر گذاشته و فشارهای زیادی را تحمل کرده است. کمترین کار، همدلی با اوست. خانوادهها باید کمک کنند تا آنان انگیزههای خود را بشناسید و با اعتماد به نفس، به یادگیری مهارتهای جدید بپردازید. کسب مهارت، برای پشتیبانی زندگی پس از جدایی، مورد مهمی در سلامت روانی فرد است. خانوادهها باید به دخترانشان کمک کنند تا یاد بگیرند چگونه در اجتماع، حضور پیدا کنند تا کمتر آسیب ببینند و باید حامی آنان باشند.
فردی که در فرآیند جدایی از همسرش قرار دارد، چندین مرحله را طی میکند: در ابتدا از دست خود و همسرش، عصبانی خشمگین است و بعد، وارد مرحلهی اندوه و سوگ میشود. معمولا بازسازی و پذیرفتن این واقعیت، بستگی به فاکتورهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، تحصیلی و حمایتی خانوادهها دارد که بین سه تا شش ماه زمان میبرد تا فرد مطلقه نقش خود را بپذیرد. در صورتی که این فاکتورها مهیا نباشد، ممکن است این فرد با این اندوه، یک عمر زندگی کند.
طلاق
۱)ترس از آینده: این که پس از جدایی، چه اتفاقی برای فرد خواهد افتاد؛ این که آیا تا آخر عمر تنها میماند؟ آیا دوباره موقعیت ازدواج پیدا خواهد کرد؟ سرپرست مالی او چه کسی خواهد بود؟ بهخصوص برای خانمهایی که دارای فرزند هستند.
۲)احساس گناه: فرد گاهی خود را مقصر از هم پاشیده شدن زندگی خود، دیگری و فرزنداناش میداند و شروع به نشخوار کردن افکار منفی میکند و مدام به دنبال مقصر میگردد؛ گاهی نیز از طلاق گرفتن خود پیشمان میشود.
۳)مشکلات اقتصادی: از آنجایی که برخی از این زنان، موفق به گرفتن نفقه و مهریهی خود نمیشوند، مهمترین آسیب را خواهند دید. اگر زنی طلاق بگیرد و سطح سواد، مهارتهای اجتماعی و حرفهای او پایین باشد، بسیار در معرض خطر خواهد بود.
۴)انزوای اجتماعی و آشفتگی هویت اجتماعی فرد: فرد مطلقه دارای جایگاه ویژهای است، زیرا نه مجرد است و نه متاهل! و از آنجایی که بیشتر این افراد، شخص همدل و همراهی ندارند، بیشتر احساس تنهایی میکنند. داشتن خانواده، به فرد هویت اجتماعی میدهد، اما متاسفانه به دلیل برخی باورهای غلط و نگاههای نادرست، برچسبهای منفی که به این افراد زده میشود، بیشتر آنان را منزوی میکند.
۵)مشکلات روحی و جسمی: اوایل جدایی؛ فرد دچار خشم و احساس ناامیدی و سردرگمی زیادی خواهد بود. حتی این فرد قبل از جدایی نیز سیل انبوهی از استرسها و اضطرابهای ناشی از فضایی منفی و پرتنش را تحمل کرده و سپس جدا شده و این حالات روانی، در تمام لایههای جسمی و روانی او رسوخ کرده است. غم و اندوه، عمیقترین احساساتی است که این افراد، تجربه میکنند، اما بیشتر مواقع، این علامتها را نادیده میگیرند که در نهایت، منجر به بیماریهای جسمی میشود.
۶)دوگانگی نقش: آسیبهای ناشی از طلاق برای زنانی که دارای فرزند هستند، بیشتر است. وقتی مادری حضانت فرزند خود را بر عهده میگیرد، باید هم نقش مادر و هم نقش پدر را بازی کند، یعنی محبت مادری را در کنار اقتدار پدری قرار دهد تا فرزندش از این برهه، به سلامت عبور کند. این مشکل بزرگی است که نیاز به مهارت دارد. همچنین در این میان، تامین مخارج مالی فرزندان نیز مطرح است که بار سنگینی بر دوش زنان مطلقه خواهد بود.
۷)کاهش رضایت از زندگی: رضایت از زندگی، از چند بعد بررسی میشود؛ این که شما چه کسی هستید و شرایط مالی، روابط اجتماعی و جایگاه شما در اجتماع چیست، زنانی که طلاق میگیرند، اصولا رضایت چندانی نسبت به این موارد ندارند.
در آخر، به خانوادهی این زنان توصیه میشود که مشکلات آنان را دامن نزنند و با مقصر دانستن دخترشان و مقایسهی او با دیگران-بهخصوص وقتی ازدواج او به انتخاب خودش بوده و حالا منجر به جدایی شده-او را سرزنش نکنند و در انتخاب، ناتوان نبینند. باید بپذیرید که این جدایی به هر دلیلی باشد، فرد جدا شده، حادثهی بدی را پشت سر گذاشته و فشارهای زیادی را تحمل کرده است. کمترین کار، همدلی با اوست. خانوادهها باید کمک کنند تا آنان انگیزههای خود را بشناسید و با اعتماد به نفس، به یادگیری مهارتهای جدید بپردازید. کسب مهارت، برای پشتیبانی زندگی پس از جدایی، مورد مهمی در سلامت روانی فرد است. خانوادهها باید به دخترانشان کمک کنند تا یاد بگیرند چگونه در اجتماع، حضور پیدا کنند تا کمتر آسیب ببینند و باید حامی آنان باشند.
فردی که در فرآیند جدایی از همسرش قرار دارد، چندین مرحله را طی میکند: در ابتدا از دست خود و همسرش، عصبانی خشمگین است و بعد، وارد مرحلهی اندوه و سوگ میشود. معمولا بازسازی و پذیرفتن این واقعیت، بستگی به فاکتورهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، تحصیلی و حمایتی خانوادهها دارد که بین سه تا شش ماه زمان میبرد تا فرد مطلقه نقش خود را بپذیرد. در صورتی که این فاکتورها مهیا نباشد، ممکن است این فرد با این اندوه، یک عمر زندگی کند.